معنی لقب میثم تمار

حل جدول

لقب میثم تمار

ابوسالم


میثم تمار

از یاران حضرت علی (ع)

لغت نامه دهخدا

میثم تمار

میثم تمار. [ث َ م ِ ت َم ْ ما] (اِخ) ابن یحیی، از موالی بنی اسد و از اجله ٔ اصحاب حضرت علی (ع) بود. وی برده ٔ زنی از بنی اسد بود و حضرت علی (ع) او را خرید و آزاد کرد و میثم نزد علی (ع) باقی ماند سپس در کوفه سکونت گزید و بسبب علاقه و ارتباطی که با حضرت علی (ع) داشت عبیداﷲبن زیاد امیر کوفه او را زندانی ساخت و سپس بر چوبی به صلیب کشید و او در آن حال شروع به بیان فضایل بنی هاشم کرد و چون خبر آن را به ابن زیاد دادند و بدو گفتند که این برده شما را مفتضح ساخت، امر کرد که او را لجام نهادند و این نخستین بار بود که در تاریخ اسلام کسی را لجام میزدند و سپس با نیزه او را به قتل رساندند و آن در سال 60 هَ. ق. و ده روز پیش از ورود امام حسین (ع) به عراق بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 294). ابوسالم میثم از ایرانیهای کوفه و از اجله ٔ اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و او را عبیداله زیاد ده روز قبل از آنکه حضرت امام حسین به عراق وارد شود درکوفه به قتل رساند. (از خاندان نوبختی ص 80 و 81).


میثم

میثم. [م َ ث َ] (اِخ) ابن علی بن میثم. رجوع به ابن میثم کمال الدین شود.

میثم. [ث َ] (ع ص) سپل شتر سخت رندنده زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج). سپل شتر که سخت برندد زمین را. (ناظم الاطباء).


تمار

تمار. [ت َ م م] (ع ص) خرمافروش. (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

تمار. [ت َ رر] (ع مص) کشتی و مصارعت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

تمار. [ت َ رر] (ع مص) قطع دوستی و مودت کردن. (ناظم الاطباء). دشمنی و تباغض. (اقرب الموارد).

تمار. [ت َ] (اِخ) شهری در کوههای طبرستان در جهت خراسان. (از معجم البلدان). رابینو در یادداشتها و حواشی خود بر کتاب مازندران و استرآباد به شماره ٔ 6 ص 150 آرد: «یاقوت نام شهر تمار را در مرز خراسان ذکر کرده است...». ولی اطلاعی از آن بدست نمی دهد.

تمار. [ت َم ْ ما] (اِخ) دهی از دهستان نهر یوسف است که در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

تمار. [ت َم ْ ما] (اِخ) عبدالملک بن عبدالعزیز مکنی به ابونصر النسایی القشیری محدث است. وی به بغداد رفت و در سال 228 هَ. ق. درگذشت او را رحله ای است. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 624). رجوع به عبدالملک... شود.

تمار. [ت َم ما] (اِخ) حسین التمار مکنی به ابوبکر فیلسوف دهری از مخالفان و معاصران محمدبن زکریای رازی (251-313 هَ. ق) بود. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ذبیح اﷲ صفا ص 175 و 178 شود.


عمر تمار

عمر تمار. [ع ُ م َ رِ ت َم ْ ما] (اِخ) ابن عامر تمار. رجوع به ابوحفص (عمربن...) شود.

نام های ایرانی

میثم

پسرانه، نام پسر یحیی از یاران علی (ع)

فرهنگ معین

تمار

(تَ مّ) [ع.] (اِ.) خرمافروش.

معادل ابجد

لقب میثم تمار

1363

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری